سلام علیکم.
به روستای علیان از قهاب رستاق از توابع شهرستان دامغان برای شرکت در مراسم 28 صفر ایام شهادت امام حسن مجتبی(ع) رفته بودم که با برادر رزمندهی بسیجی سید حسین موسوی از روستای علیان شهرستان دامغان صحبت در خصوص چرا جنگ شروع شد کردیم. متوجه شدم عجب گنجی در این روستای دور افتاده در دل کویر است و هیچ کس نمیداند از ایشان خواهش کردم مطالب را بنویسد ایشان هم مقداری نوشتند. برداشتی از یادداشتهای ایشان تقدیم میگردد. سعی کردم همان گونه که نقل کردند به رویت شما برسد.
آقا سید نوشتند: در سال 1358 با تشکیل کمیتهی مواد مخدر دامغان به سرپرستی شیخ حسن ملک محمدی داوطلبانه مشغول خدمت در این نهاد انقلابی شدم. من و سایر دوستانم برای خدمت در حدود ده روز آموزشهای چریکی را در پادگان امام حسین(ع) تهران دورهی فشرده را طی کردیم. قبل از شروع جنگ در روستای جغتای سبزوار در مأموریت مبارزه با مواد مخدر بودیم که جنگ ایران و عراق در سال 1359 شروع شد. فرمانده ما برادر بزرگوار روحانی شیخ حسن ملک محمدی صلاح را بر این دیدند که برای دفاع از کشور به جبهه اعزام شویم. از این رو ما را از سبزوار احضار کردند تا به دامغان مراجعه کنیم.
چهارم مهر از مأموریت سبزوار به دامغان آمدیم و با بلندگو در شهر برای حضور و کمک به جبهه در شهر تبلیغات کردیم و مایحتاج سفر و هدایایی برای رزمندگان اسلام شامل: نان و پسته و بادام لباس و پتو جمعآوری شد. جناب ملکمحمدی از ذوب آهن دامغان یک کامیون ده تن گرفته بود، راننده کامیون فریدون مربیان بود. در ساعت یازده صبح نهم مهر، تهداد 22 نفر رزمنده از شهر دامغان با کامیون حامل وسایل اهدایی با بدرقهی گرم مردم خوب و مؤمن دامغان و پلیسراه و راهنمایی و رانندگی تا منطقهی قدرتآباد دامغان در میان شعارهای انقلابی بدرقه شدیم در آنجا ساندویجی به عنوان ناهار خورده و ضمن خداحافظی با خانواده و دوستان با سلام و صلوات مردم و اهالی از زیر قرآن عبور و به سمت جبهه حرکت کردیم.
برچسبها: نیروی مردمی
ادامه مطلب
