سلام علیکم.
حمد و سپاس خدایی که معبودی جز او نیست، زندهای ازلی و ابدی است، دانای نهان و آشکار که ما را سرباز اسلام و مطیع امر رهبری و فرماندهی معظم کل قوا قرار داده است و با سلام و صلوات بر پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی(ص) و عرض ارادت به ساحت حاضرترین گوهر عالم هستی امام زمان(عج) ارواحنا لتراب مقدمالفدا، برگرفته از سایت معارف جنگ شهید صیاد شیرازی.
روزي چهار سورتي پرواز ؛ هربار چهل دقيقه !
روايت سرهنگ بازنشسته خلبان بالگرد فرائيل فرجي از روزهاي عمليات آزادسازي سوسنگرد
من، در تهران بودم كه جنگ شروع شد. سريع برگشتم به اصفهان. آن موقع، اصفهان زندگي ميكردم. مأموريت گرفتم كه بروم اهواز. عضو گروه رزمي مسجد سليمان بودم. همه در لشكر 92 اهواز مستقر شديم. اوضاع به هم ريخته بود. بعضي شبها مجبور بوديم كنار رودخانه بخوابيم و صبح برگرديم به آشيانه لشكر. مهمات لشكر در آشيانه لشكر بود كه آن هم قبلاً محل پرواز بالگردهاي «سسنا» بود. بچهها روي همين جعبههاي مهمات مينشستند و استراحت ميكردند تا اسمشان را بخوانند و دسته به دسته پرواز كنند.
بايد ميرفتيم منطقه را شناسايي ميكرديم و با دشمن درگير ميشديم. تيپهاي لشكر 92 امكانات كاملي نداشتند. بعد از انقلاب، يك مقدار سازمان ارتش از نظم هميشگي خارج شده بود. ما كار دستههاي شناسايي را هم انجام ميداديم.
سرهنگ جلال اكبر كه فرمانده گردان تك گروه مسجد سلمان بود، آمد به آشيانه و اوضاع را ديد. داد زد كه چرا مهمات توي آشيانه است؟ چرا خلبانها توي آشيانه هستند؟ تا نيروهاي لشكر آمدند مهمات را از آشيانه ببرند، عراق با خمپاره آشيانه را زد و خيلي از مهمات منفجر شدند. يك روز، تمام اهواز از صداي انفجار مهمات ميلرزيد. سريع بالگرد را در جاهاي مختلف پراكنده كرديم. آن شب، بالگردها را كنار نيروگاه «ويس» نشانديم و شب همانجا كنار رودخانه خوابيديم. فردا، دستور رسيد كه بالگردها را ببريم، آشيانه پادگان مسجد سليمان. سرهنگ امير سرخي، فرمانده پادگان مسجد سليمان بود.
از پادگان مسجد سليمان بلند ميشديم و ميرفتيم بهسمت ارتفاعات اللهاكبر. عراق روي رملهاي بين ارتفاعات و سوسنگرد جاده آسفالت زده بود. ما ميرفتيم، شناسايي ميكرديم و بعد، آنها را هدف قرار ميداديم.
برچسبها: بالگردها در سوسنگرد , آزادسازی سوسنگرد
ادامه مطلب
