سلام علیکم. نامه اي كه قصد داشتيد بنويسيد اما ننوشتيد به دستم رسيد . نيازي هم نبود بنويسيد . از اين نامه هاي نانوشته گه گاه به دست ما مي رسد . بارنگ سفيد بر روي كاغذي از جنس حيرت نوشته بوديد :((  چرا جنگ؟ ))
من سن شما را نمي دانم ولي نسل ما نسلي نبود كه حساب و كتاب بلد باشد و هميشه با خود ترازويي را حمل كند كه سنگ آن از جنس هزينه ها و محاسبات دقيق سياسي و اقتصادي باشد . مشكل ما اين بود كه وقتي جنگ شروع شد ، وقت نداشتيم چون و چرا كنيم . بك روز به هواي ديدن كبوتر هاي مهاجر پاييزي ، سرمان را به سوي آسمان بلند كرديم كه ديديم آسمان پر از هواپيما هاي بعثي است . باور كنيد ، فرصت بحث و جدل نبود ؛ و گرنه شايد ما هم كمتر از شما مخالف جنگ نبوديم .
ما هنوز بالغ نشده بوديم كه روي دوشمان سنگيني جنازه دوستان مان را احساس كرديم . هنوز وزن و قد و اندازه ي خودمان را نمي دانستيم كه فهميديم كلاشينكف سبك تر از ژسه است و صداي خمپاره ، زير تر از صداي موشك است .
فرق است بين نسلي كه صداي انفجار را فقط شب هاي چهارشنبه سوري در ميدان هاي زيباي شهر شنيده است با نسلي كه گوشش پر است از صداي نارنجك و زوزه خمپاره و نعره راكت . ما هنوز داخل آدم هاي بزرگ نشده بوديم كه هفته اي يكبار وصيت نامه مي نوشتيم و براي لباس هاي كهنه و چند دفتر و كتاب و دوچرخه هميشه پنچرمان وارث تعيين مي كرديم .
الان هم از ما انتظار نداشته باشيد كه مثل شما طعم زندگي چشيده باشيم و براي رسيدن به آن خود را به آب و آتيش بزنيم . من هنوز اسم كسي را نمي شنوم كه مرا ياد يكي از دوستان شهيدم نيندازد . دوستي داشتيم كه از جان دوست ترش مي داشتيم . جلو چشمم تكه تكه شد و وقتي مادرش من را ديد ، با چشمانش به من مي گفت كه چرا تو بماني و از فرزند من جز چند تكه گوشت و مقداري استخوان برنگردد ؟ هنوز هم وقتي از كوچه آنان مي گذرم دلم مي لرزد كه مبادا باز با آنان روبه رو شوم . مي بينيد خانم يا آقاي عزيز ؟ ما حتي از زنده بودنمان شرمساريم .
شايد حق با شما باشد و شايد درست همين باشد كه هركس به فكر خودش باشد و گليم خود را از آب بيرون بكشد من نميدانم . اما مي دانم كه اين خوش فكري ها و عافيت طلبي از ما ساخته نبود . ما زندگي نمیكرديم ؛ ما فقط خاكريز و سنگر و حمايل و اين چيز ها را مي شناختيم . ما نسلي بوديم كه ميان خاك و خون و آتش ؛ عروسي مي گرفتيم و در حجله هم دلمان براي سنگر ، تنگ مي شد .
نمي دانم تا حالا صداي برخورد موشك را با زمين شنيده اي . كمي با موسيقي پاپ و راك فرق دارد ؛ ولي تا بخواهي حال و هواي ادم را عوض مي كند تا ساعت ها بعد از آن ، دنيا تيره و تار است و از دهان هيچ كس صدايي نمي شنود . احتمالا دليلش اين است كه موشك ها غير از اين يك عده را هم كر و كور و موجي مي كنند . مي بينيد چه قدر موسيقي ما با شما فرق مي كرد ؟ پس قبول كه افكار ما هم كمي متفاوت باشد .
روزگاري كه بر ما رفت ، با روزگار شما فرق هايي دارد . مثلا غم و غصه هاي شما خيلي لطيف اند . شما غصه لايه اوزون و رطوبت هوا در پاسارگاد را مي خوريد كه خيلي رمانتيك و قشنگ اند . اما ما نگران تانك هاي غول پيكري بوديم كه اگر يك لحظه از آن ها چشم بر مي داشتيم بايد در تجريش و زعفرانيه پيدايشان مي كرديم .
راستي مي داني چرا ما معمولا در فكريم ؟ چون همه ما هميشه فكر مي كنيم چيزي را گم كرده ايم ؛ اما نمي دانيم چيست . امروز كه رفتم جلوي آينه ، ناگهان فهميدم ما چي گم كرده ايم . به نظر تو كسي كه در عرض چند سال نا قابل ، يك مرتبه از نوجواني به پيري مي رسد ، چه چيزي را گم كرده است ؟ نه ؛ اشتباه كردي . ما جواني و ميان سالي مان را گم نكرديم . ما قلب و روحمان را جا گذاشته ايم . كجا ؟ در بيابان . يكي نيست كه به ما بگويد : پس شما در خيابان چه مي كنيد ؟


برچسب‌ها: شهدا

تاريخ : سه شنبه بیست و دوم مهر ۱۳۹۹ | 19:7 | نویسنده : رزمنده‌ی دفاع مقدس |

سلام علیکم.

خاطرات و حماسه‌های شهدا و رزمندگان در جنگ تحمیلی و دفاع مقدس، چراغ راهی است که آن‌ها برای ما و آیندگان افروخته‌اند.

شادی روح شهدا صلوات.


برچسب‌ها: شهدا

تاريخ : سه شنبه یازدهم مهر ۱۳۹۶ | 17:43 | نویسنده : رزمنده‌ی دفاع مقدس |

سلام علیکم.

وبگاه هیئت معارف جنگ شهید سپهبد علی صیاد شیرازیبا لینک مطلب: http://maarefjang.ir/contentviewed.aspx?id=15072

از نبردهای منطقه اهواز و سوسنگرد در بخش سی و سوم و در ادامه‌ی  خاطرات رزمندگان - سرهنگ زرهي ستاد ایرج جمشيدي فرمانده تیپ1لشكر 16 زرهي

من فرمانده تيپ1 بودم كه روز 10 دي ماه، به علت تصادف در بيمارستان بستري شدم. بعداز ظهر روز 17 دي ماه از بيمارستان مرخص شدم، به منطقه تيپ مراجعت كردم. طرح اين بود كه پادگان حميد را تصرف كنيم، البته در دو مرحله اول تأمين کرخه‌کور بود. حمله با تيپ 1 و 3 لشكر 16 زرهي در خط و با عبور از مواضع پدافندي تيپ 2 لشكر 92 زرهي آغاز مي‌شد. تيپ يكم در سمت راست و تيپ سوم سمت چپ حمله مي‌كرد و بعد از تأمين کرخه‌کور بنا به ددستور براي تأمين پادگان حميد پيشروي ادامه مي‌يافت.

 مرحله اول طرح با موفقيت اجراء شد. تعداد زيادي اسير گرفتيم. طرح مرحله يكم بسيار دقيق و حساب شده بود و برآوردهاي كافي انجام گرفته بود. تيپ ما در روز اول حمله فقط 8 نفر شهيد و مجروح داشت. ولي بعد با پاتك دشمن مواجه شديم. در نتيجه مرحله دوم تك اجراء نشد و مجبور به عقب‌نشيني شديم و اگر عقب‌نشيني نمي‌كرديم همه لشكر محاصره مي‌شد و از بين مي‌رفت. هنگام عقب‌نشيني به جنوب جلاليه آمديم سمت چپ را آب گرفته بود در نتيجه عرض منطقه كم بود و سمت راست نيز به رودخانه نيسان متكي بود. لذا منطقه براي پدافند مناسب بود و يكي از علل عقب‌نشيني اين بود كه در منطقه جنوب كرخه عرض جبهه زياد بود و با واحدهاي موجود نمي‌توانستيم جلو پاتك دشمن را بگيريم.


برچسب‌ها: خاطرات رزمندگان , عملیات نصر , هویزه , سوسنگرد

ادامه مطلب
تاريخ : چهارشنبه هجدهم مرداد ۱۳۹۶ | 13:6 | نویسنده : رزمنده‌ی دفاع مقدس |
.: Weblog Themes By bahman58 :.