سلام علیکم.
سه سالی که دانشجوی دانشگاه افسری بودم همگروهانی و همتختی من سرکار دانشجو محمد حسن بادینلو بود. ایشان انسان بسیار خوب و با گذشتی بود. به واسطهی اینکه برادرش کارمند ارتش بود از ما که هم سنوسالش بودیم بیشتر میفهمید و در بعضی مواقع راهنمای ما هم بود. چون هم تختی بودیم و کنار هم میخوابیدیم خیلی با هم نزدیک بودیم. همگروهانی، همآسایشگاهی،همتیمی، هم تختی، همهچی با هم، همدیگر بودیم. رفتیم مرکز پیاده شیراز افسران دورهی مقدماتی هر سه نفر با هم هم اطاقی شدند . من و بادینلو و علیاصغر رضوی زاده هم اتاقی شدیم. من از این دو نفر زودتر متاهل شده بودم من دانشجوی سال سوم بودم ازدواج کردم و رهبر و راهنای امور ازدواج آن دو بودم و آنها را به ازدواج تشویق میکردم. در خرید وسایل و امورات منزل و ظرف شستن ارشدتر بودم و برایشان آبگوشت درست میکردم .. آخرین روز دورهی مقدماتی شد. مجردها سریع شیراز را به مقصد شهرهای مربوطه و دیدار پدر و مادر ترک کردند.
برچسبها: شهید محمد حسن بادینلو
ادامه مطلب
