سلام علیکم.
عراقیها جنگ را به ایران اسلامی تحميل کردند آنها میخواستند یک روزه خرمشهر و سه روزه تهران و هفت روزه حکومت اسلامی را سرنگون کنند با ایثار نیروهای ژاندارمری مستقر در پاسگاههای مرزی رزمندگان ارتشی، لشکر 92 زرهی خوزستان و تیپ 37 زرهی شیراز و گروه رزمی 138 پیاده از تهران و تکاوران نیروی دریایی و لشکر 81 زرهی کرمانشاه و نیروهای بسیجی و مردم محلی و عشایر خوزستان و نیروهای شهربانی شهرهای مرزی نیروهای ارتش متجاوز عراق در زمینهای نامناسب زمین گیر شدند و مقاومتهای انجام شده رزمندگان اسلام استراتژی حملهی برق آسای عراق شکست خورد و جنگ تحمیلی به يك جنگ دراز مدت و دفاع مقدس ملت ايران تبديل شده كه دفاع مقدس رزمندگان اسلام بلندگوي تبلیغ و معرفی انقلاب اسلامی نيز گردید. اين جنگ حتي دشمنان ما را به تعريف و تمجيد و از رزمندگان اسلام واداشته بود. در سفري كه وزير امور خارجهي كشورمان دکتر علیاکبر ولایتی در سال 1366 به شوروي داشت، آندره گروميكور(رئيسجمهور شوروي) گفته بود كه شما داراي يك نيروي زميني هستيد كه به نظر ما هيچ سدي نميتواند در مقابل آن مقاومت كند.
شادی روح 39000 سرباز شهید نیروی زمینی ارتش صلوات.
برچسبها: سرباز , شهدای سرباز , مقاومتهای اولیه
سلام علیکم.
آمار شهدا تقدیم به سربازان مرکز آموزش شهید انشایی
آمار كلي شهداي جنگ تحميلي ۲۱۳۲۵۵ نفر بوده كه شامل۱۵۵۰۸۱ نفر در درگيري مستقيم با دشمن،
۱۶۱۵۴ نفر در حملات دشمن به شهرها، ۱۱۸۱۴ نفر درحوادث متفرقه و ساير موارد ۹۸۸۹نفر بوده است.
از آمار كلي شهداي جنگ تحميلي، تعداد ۱۵۵۲۵۹ نفر مجرد ، تعداد ۵۵۹۹۶ نفر متأهل ،
تعداد ۷۰۵۴ نفر چهارده ساله و كمتر ، تعداد ۶۵۵۷۵ نفر بين پانزده تا نوزده ساله ،
تعداد ۸۷۱۰۶ نفر بين بیست تا ۲۳ ساله ، تعداد ۲۲۷۰۳ نفر بين ۲۴ تا ۲۹ساله ،
تعداد ۳۰۸۱۷ نفر سی ساله و بالاتر بوده است.

|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
برچسبها: آمار شهدا , سرباز , بسیجی , انتظامی
سلام علیکم.
حمد و سپاس بیشمار خداوندی که ما را نعمت عقل داده است. خداوند در قرآن در سورهی اسرا آیهی (36) میفرمایند « درباره آنچه نمى شناسى و بدان علم ندارى اظهار نظر نكن چرا كه گوش و چشم و قلب انسان در مؤاخذه و بازخواست الهى مورد پرسش قرار مى گيرند و گواهى مى دهند» ترجمهی خانم استاد صفارزاده.
سرباز وظیفه حسن رنجکش خاطرات 21/4/1367 خود را اینگونه نقل میکند.
یک روز صبح زود عراق آتش شدیدی در منطقه ریخت. آنقدر سنگین بود که حتی فرصت اینکه چند قدمی سنگر حرکت کنیم را نداشتیم. تدارک خیلی وسیعی را برای این عملیات دیده بودند و شاید بیشترین تجهیزات و نیروهایشان را مستقر کرده بودند. حدود یک ساعتی ادامه داشت. صدای انفجار گلوله توپها بهحدی بود که ما صدای همدیگر را نمیشنیدیم. ارتباطمان با گروهانهای 1و2و3 قطع شده بود. سروان ملکوتیخواه شتابزده به ما نزدیک شد و گفت: بجنبید. فرصت ندارید. فرمانده گروهان یکم شهید شده و من بایستی سریعاً فرماندهی آن گروهان را برعهده بگیرم. بچهها مردانه میجنگیدند؛ ولی آنها ناجوانمردانه حتی با استفاده از سلاح های شیمیایی دنبال موفقیت بودند. عراقیها خیلی به ما نزدیک شده بودند. چندین گردان زرهی و لشگر پیاده با پشتیبانی هوانیروزشان در منطقه موسیان و زبیدات وارد عملیات شده بودند.
سروان میگفت: شما بروید من خودم میدانم چه کنم.
گفتم: ولی شما ...
فریاد زد: میگویم برو ...
برچسبها: خاطرات , سرباز , اسارت , امداد غیبی
ادامه مطلب
