سلام علیکم.
حمد و سپاس بیشمار خداوندی که ما را نعمت عقل داده است. خداوند در قرآن در سورهی اسرا آیهی (36) میفرمایند « درباره آنچه نمى شناسى و بدان علم ندارى اظهار نظر نكن چرا كه گوش و چشم و قلب انسان در مؤاخذه و بازخواست الهى مورد پرسش قرار مى گيرند و گواهى مى دهند» ترجمهی خانم استاد صفارزاده
خاطرات 27/5/1367 جناب سرهنگ علی محمد ملکوتی خواه وقتی آتشبس اعلام شد. جز من، جناب سرهنگ حاج انزابي و ستوان شهبازي، هيچ كدام از پرسنل كادر در تيپ حضور نداشتند.
در اين لحظه جناب سرهنگ حاج انزابي به من مأموريت داد كه با تعدادي از سربازان، براي جمعآوري پيكر مطهر شهداي به جا مانده در منطقه اقدام كنم. با خودروي تويوتا به طرف خط مقدم حركت كرديم. هيچ نیرویی در بيابانها نبود و ترس آن را داشتم كه هر لحظه اسير شوم. با خودروي تويوتا، همچنان به سمت خط ميرفتيم. از پل كرخه، سه راهي قهوهخانه و سه راهي فكه گذشتيم، به پل رودخانهي دويرج كه رسيديم، متوجه شديم كه عراقيها دو دستگاه تانك ما را روي آن پل زده و تعداد چهار نفر از همكاران را شهيد كردهاند.از خودرو پياده شديم.
هنگامي كه به پيكر شهدا نزديك شديم، متوجه شديم كه به علت گذشت چند روز از شهادت آنان در بيابان گرم، قادر به جا به جايي آنها نيستيم. به هر قسمت از بدن شهدا كه دست ميزديم، جدا ميشد.
با خودروي تويوتا به پايگاه تيپ آمديم و گزارش كار را به سرهنگ حاج انزابي داديم. به وي پيشنهاد كرديم كه يك رول نايلون خريداري شود تا بتوانيم پيكر شهدا را در داخل آن قرار دهيم و با تويوتا به معراج شهدا ببريم. ايشان بلافاصله، دستورِ خريدِ يك رول نايلون را صادر كرد.
برچسبها: خاطرات , اسارت , شهادت , سرهنگ حاج انزایی
ادامه مطلب
